حدیث غبطه آدم(ع) به جایگاه پیامبر(ص) و اهل‌بیت(ع)

    از ویکی پاسخ
    سؤال

    بر اساس حدیثی علت هبوط حضرت آدم(ع) از بهشت، حسادت ورزیدن او نسبت به جایگاه پیامبر واهل‌بیت(ع) بوده است. آیا این حدیث معتبر است؟ حسادت حضرت آدم(ع) به چه معنا است؟


    حدیث غبطه آدم(ع) به جایگاه پیامبر(ص) و اهل‌بیت(ع)
    اطلاعات حدیث
    به نقل ازامام رضا(ع)
    راویان
    دیگر راویانعبدالواحد بن محمد بن عُبْدوس نیسابوری، علی بن محمد بن قتیبه
    سند
    منابع شیعهعیون اخبار الرضا(ع)، تفسیر عیاشی

    حدیث غبطه آدم به جایگاه پیامبر(ص) و اهل‌بیت(ع)، توسط شیخ صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا(ع) از امام رضا(ع) نقل شده است. در اعتبار سند این روایت اختلاف‌نظر است. بر اساس برخی مبانیِ رجالی، سند آن صحیح و بر اساس برخی مبانی دیگر ضعیف است.

    در این حدیث، علت اخراج آدم و حوا از بهشت حسادت ورزیدن آنها به جایگاه پیامبر، امام علی(ع)، حضرت فاطمه(س)، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) دانسته شده است. به گفته علامه مجلسی، حسادت در این روایت به معنای درخواست رسیدن به جایگاه پیامبر و اهل‌بیت(ع) است؛ در حالی که خدا آدم را از این درخواست نهی کرده بود؛ بنابراین آدم تسلیم امر خدا نشده و مرتکب ترک اولی شد. مجلسی حسادت را به غبطه خوردنِ آدم نسبت به چیزی که سزاوار آن نبوده نیز معنا کرده است.

    علت هبوط آدم و حواء از بهشت

    شیخ صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا(ع)[۱]و معانی الاخبار[۲] روایتی را ذکر کرده است که علت هبوط حضرت آدم و حواء از بهشت را آروز کردن مقام پنج تن آل عبا توسط آن دو می‌داند.

    عبدالواحد بن محمد بن عُبْدوس نیسابوری راوی نخست سلسله‌سند، در کتاب‌های رجالی متقدم ناشناخته است؛ ولی چون شیخ صدوق فراوان از او نقل روایت کرده ثقه و مورد اطمینان دانسته شده است.[۳] البته سید ابوالقاسم خویی فقیه و رجال‌شناس، توثیق او را نپذیرفته است.[۴]

    در وثاقت راوی دوم علی بن محمد بن قتیبه نیز اختلاف نظر است؛ برخی او را به دلایلی موثق می‌دانند[۵] [۶] و برخی دیگر غیرقابل اعتماد شمرده‌اند.[۷] حمدان بن سلیمان[۸] و عبدالسلام بن صالح[۹] دیگر راویان روایت، توثیق شده‌اند. درنتیجه سند این روایت طبق برخی از مبانی رجالی، صحیح و طبق برخی از مبانی ضعیف است.

    مراد از حسادت

    علامه مجلسی در کتاب بحارالانوار احتمال داده است مراد از حسادت، درخواست کردن حالات اهل‌بیت(ع) و رسیدن به منزلت آنها بوده است. این درخواست از طرف آدم و حوا، ترک اولی شمرده می‌شود؛ زیرا باید راضی و تسلیم امر خدا می‌شدند.[۱۰] او در جایی دیگر حسادت را به معنای غبطه به چیزی دانسته که سزاوار آن نبوده است.[۱۱]

    روایت دیگری در تفسیر عیاشی آمده است که «خدا در میثاق، ذریه و فرزندان آدم را به او نشان داد. آدم از پیامبر عبور کرد در حالی که او به علی تکیه داده بود، و فاطمه پشت سر آن دو می‌آمد و حسن و حسین پشت سر فاطمه می‌آمدند. خداوند گفت: ای آدم! هیچ‌گاه به آنان حسادت نکن، (که در این صورت) تو را از جوار خودم بیرون می‌کنم. هنگامی که خدا او را در بهشت ساکن کرد، پیامبر، علی، فاطمه، حسن و حسین برای او تَمَثّل یافتند. او به آنها حسادت ورزید. پس از آن، ولایت آنها بر آدم عرضه شد و او آن را انکار کرد. پس بهشت برگ‌های خود را به سمت او پرتاب کرد. هنگامی که آدم از حسادت خود توبه کرد و ولایت را پذیرفت و خدا را به حق پنج‌تن محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین خواند، خدا او را آمرزید. این همان سخن خداوند [در قرآن] است که فرمود: پس آدم از جانب پروردگارش کلماتی آموخت.»[۱۲]

    این روایت نخستین بار در تفسیر عیاشی آمده است. سند روایت مرسل است (برخی راویان ذکر نشده‌اند). عبدالرحمن بن کثیر تنها راوی ذکر شده در سلسه‌سند هم، ضعیف و جعل‌کننده حدیث شمرده شده است. [۱۳] [۱۴] بنابراین سند روایت ضعیف است.


    متن و ترجمه حدیث

    متنترجمه
    عَبْدِ السَّلَامِ‏ بْنِ صَالِحٍ الْهَرَوِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَخْبِرْنِي عَنِ الشَّجَرَه الَّتِي أَكَلَ مِنْهَا آدَمُ وَ حَوَّاءُ مَا كَانَتْ فَقَدِ اخْتَلَفَ النَّاسُ فِيهَا فَمِنْهُمْ مَنْ يَرْوِي أَنَّهَا الْحِنْطَه وَ مِنْهُمْ مَنْ يَرْوِي أَنَّهَا الْعِنَبُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَرْوِي أَنَّهَا شَجَرَه الْحَسَدِ فَقَالَ كُلُّ ذَلِكَ حَقٌّ قُلْتُ فَمَا مَعْنَى هَذِهِ الْوُجُوهِ عَلَى اخْتِلَافِهَا فَقَالَ يَا أَبَا الصَّلْتِ إِنَّ شَجَرَه الْجَنَّه تَحْمِلُ أَنْوَاعاً فَكَانَتْ شَجَرَه الْحِنْطَه وَ فِيهَا عِنَبٌ وَ لَيْسَتْ كَشَجَرَه الدُّنْيَا وَ إِنَّ آدَمَ لَمَّا أَكْرَمَهُ اللَّهُ تَعَالَى ذِكْرُهُ بِإِسْجَادِ مَلَائِكَتِهِ وَ بِإِدْخَالِهِ الْجَنَّه قَالَ فِي نَفْسِهِ هَلْ‏ خَلَقَ‏ اللَّهُ‏ بَشَراً أَفْضَلَ مِنِّي فَعَلِمَ اللَّهُ‏ عَزَّ وَ جَلَّ مَا وَقَعَ فِي نَفْسِهِ فَنَادَاهُ ارْفَعْ رَأْسَكَ يَا آدَمُ وَ انْظُرْ إِلَى سَاقِ الْعَرْشِ فَرَفَعَ آدَمُ رَأْسَهُ فَنَظَرَ إِلَى سَاقِ الْعَرْشِ فَوَجَدَ عَلَيْهِ مَكْتُوباً لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ صوَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ زَوْجَتُهُ فَاطِمَه سَيِّدَه نِسَاءِ الْعَالَمِينَ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّه فَقَالَ آدَمُ يَا رَبِّ مَنْ هَؤُلَاءِ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ هَؤُلَاءِ مِنْ ذُرِّيَّتِكَ وَ هُمْ خَيْرٌ مِنْكَ وَ مِنْ جَمِيعِ خَلْقِي وَ لَوْ لَا هُمْ مَا خَلَقْتُكَ وَ لَا خَلَقْتُ الْجَنَّه وَ النَّارَ وَ لَا السَّمَاءَ وَ الْأَرْضَ فَإِيَّاكَ أَنْ تَنْظُرَ إِلَيْهِمْ بِعَيْنِ الْحَسَدِ فَأُخْرِجَكَ عَنْ جِوَارِي فَنَظَرَ إِلَيْهِمْ بِعَيْنِ الْحَسَدِ وَ تَمَنَّى مَنْزِلَتَهُمْ فَتَسَلَّطَ عَلَيْهِ الشَّيْطَانُ حَتَّى أَكَلَ مِنَ الشَّجَرَه الَّتِي نُهِيَ عَنْهَا وَ تَسَلَّطَ عَلَى حَوَّاءَ لِنَظَرِهَا إِلَى فَاطِمَه بِعَيْنِ الْحَسَدِ حَتَّى أَكَلَتْ مِنَ الشَّجَرَه كَمَا أَكَلَ آدَمُ فَأَخْرَجَهُمَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ جَنَّتِهِ فَأَهْبَطَهُمَا عَنْ جِوَارِهِ إِلَى الْأَرْضِ[۱۵] عبد السلام بن صالح هروی گوید: از امام رضا پرسیدم: درختى كه آدم و حوّاء از آن خوردند، چه درختى بوده؟ مردم در اين مورد سخنان گوناگون مي‌گويند، بعضى مي‌گویند گندم بوده است، بعضى مي‌گویند انگور بوده است و بعضى مي‌گویند آن درخت حسد بوده است. حضرت فرمودند: تمام اين‌ها صحيح است. عرض كردم: معنى اين وجوه با اين تفاوت‌هايى كه دارند، چيست؟ فرمود: اى ابا صلت! درخت بهشت بار و ميوه‏‌هاى مختلفى دارد، آن، درخت گندم بود كه انگور نيز داشت و مانند درخت دنيا نيست و آن زمان كه خداوند، آدم را به سجده در آوردن ملائكه و وارد شدن در بهشت، اكرام نمود، آدم با خود گفت: آيا خداوند بشرى بهتر از من خلق كرده است؟ خداوند، آنچه را در درون آدم گذشته بود، دانست، او را صدا زد كه اى آدم! سرت را بلند كن و به پايه عرش بنگر، آدم سرش را بلند كرد و به پايه عرش نگريست و اين نوشته را در آنجا يافت: معبودى جز اللَّه نيست، محمّد رسول خداست و علىّ بن ابي طالب امير مؤمنان است و همسرش فاطمه سرور زنان جهان است، و حسن و حسين دو سرور جوانان اهل بهشت هستند. آنگاه آدم عرضه داشت: خدايا! اينها چه كسانى هستند؟ خداوند- عزّ و جلّ- فرمود: اينها از فرزندان تو هستند و آنان از تو و از تمام مخلوقاتم بهترند و اگر آنان نبودند، نه تو و نه آسمان و زمين و بهشت و دوزخ را خلق نمى‏‌كردم، مبادا با حسد به آنان بنگرى! كه در اين صورت تو را از جوار خودم بيرون خواهم كرد، اما او با حسد به آنان نگاه كرد و مقام و منزلت آنان را آرزو نمود و در نتيجه شيطان بر او مسلّط شد تا اينكه از درختى كه از آن نهى شده بود، تناول نمود و پس از آن شيطان بر حوّاء نيز مسلّط شد، بخاطر اينكه به فاطمه با چشم حسد نگاه كرده بود و در نتيجه مثل آدم، از درخت خورد، و خداوند- عزّ و جلّ- آن دو را از بهشت خود بيرون كرد و از جوار خويش به زمين فرستاد.


    منابع

    1. ابن بابويه، محمد بن على، عيون أخبار الرضا عليه السلام - تهران، نشر جهان، چاپ اول، ۱۳۷۸ق، ج۱، ص۳۰۶، حدیث۶۷.
    2. ابن بابویه، محمد بن علی، معانی الاخبار، به تحقیق و تصحیح علی‌اکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۴۰۳ق، ص۱۲۴.
    3. مازندرانی حائری، محمد بن اسماعیل‏، منتهی المقال فی أحوال الرجال‏ به تحقیق مؤسسة آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث‏، قم، موسسة آل البیت(ع) لإحیاء التراث‏، ۱۴۱۶ق، ج۴، ص۲۷۵.
    4. خویی، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة، بی‌جا، بی‌نا، ۱۴۱۳ق، ج۱۲، ص۴۲.
    5. نجاشی، احمد، رجال النجاشی، قم، جامعه مدرسین، ۱۳۶۵ ش، ص۲۵۹.
    6. طوسی، محمد، رجال، قم، جامعه مدرسین، ۱۳۷۳ ش، ص۴۲۹.
    7. ، خویی، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، بی جا، بی نا، بی تا، ج۱۲، ص۱۶۰.
    8. نجاشی، احمد، رجال النجاشی، قم، جامعه مدرسین، ۱۳۶۵ ش، ص۱۳۸.
    9. نجاشی، احمد، رجال النجاشی، قم، جامعه مدرسین، ۱۳۶۵ ش، ص۲۴۵؛ کشی، محمد، اختیار معرفه الرجال، مشهد، دانشگاه، ۱۴۰۹ ق، ص۶۱۶.
    10. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، دارإحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ ق، ج۲۶، ص۲۷۳.
    11. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، دارإحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ ق، ج۱۱، ص۱۶۵.
    12. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، به تحقیق و تصحیح سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، المطبعة العلمیة، ۱۳۸۰ق، ج۱، ص۴۱.
    13. نجاشی، احمد، رجال النجاشی، قم، جامعه مدرسین، ۱۳۶۵ ش، ص۲۳۴.
    14. خویی، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، بی جا، بی نا، بی تا، ج۹، ص۳۴۴.
    15. ابن بابويه، محمد بن على، عيون أخبار الرضا عليه السلام - تهران، نشر جهان، چاپ اول، ۱۳۷۸ق، ج۱، ص۳۰۶، حدیث۶۷.